کار اقتصادی در پرتو بینش و ارزش های اسلامی

پدیدآورمجید رضایی

نشریهمجله اقتصاد اسلامی

شماره نشریه13

تاریخ انتشار1390/01/17

منبع مقاله

share 2246 بازدید
کار اقتصادی در پرتو بینش و ارزش های اسلامی

مجید رضایی *

چکیده‏

روابط حاکم بر بازار کار، متأثّر از دیدگاه مکتب اقتصادی به کار است. اعتقادات، اخلاقیات و روش های عملی، آثارشدیدی بر رفتار دارد. نوع رفتار در بازار کار، آثار خود را در بخش تولید و بر رشد جامعه پدید می‏آورد. اعتقادات‏اسلامی و اخلاقیات آن، مسلمان را به انجام کار اقتصادی ترغیب ساخته، انگیزه‏های متعدّدی را در او ایجاد می‏کند.برخلاف آن چه دربارة آموزه های دینی گفته شده، مبانی ارزشی و اعتقادی مسلمان توانایی ایجاد برآیند رفتار توسعه‏زا را در خود دارد. متون دینی و عملکرد اولیای دینی، کار اقتصادی را مطلوب و محبوب معرّفی کرده است و اعتقاد به قضا و قدر الاهی، رزاقیت خداوند، شفاعت، قیامت، توکّل، زهد، و صبر فقط تضادی با انجام کار نداشته، بلکه درک صحیح از موارد پیش گفته، اثر مثبت آن را بر کار و ایجاد زمینة رشد و توسعة اقتصادی نشانمی‏دهد.

واژگان کلیدی:

بازار کار، اقتصاد اسلامی، اعتقادات اسلامی و کار، اخلاق اسلامی و کار، کار و فرهنگ دینی، دین و توسعه.

مقدّمه‏

بازار کار، از مهم ترین بازارهای اقتصادی است. خصوصیات منحصر به فرد نیروی کار و اثر آن بر دیگر بازارها و بر کل‏ّ اقتصاد جامعه اهمیّت خاصّی به آن داده است. دیدگاه مکاتب گوناگون بشری به پدیدة کار و نیروی کار متفاوت است. جایگاه ارزشی کار در هر جامعه، زمینة فرهنگی اصیلی برای تأثیر بر پدیده‏های اقتصادی است. تغییر دیدگاه به‏کار اقتصادی در دوران قرون وسطا تا دوران جدید، باعث رشد جامعة غربی در بُعد اقتصادی شد. برخی، توسعة ‏اقتصادی قرون جدید را مرهون تغییر نگاه بنیادین جامعه به کار اقتصادی و کسب ثروت، و عقب‏ماندگی دیگر جوامع را ناشی از کمبود بنیادهای فرهنگی دانسته، عقاید دینی و نگرش‏های سنتّی به کار، کسب روزی، قضا و قدر، و مانند آن‏ را از عوامل مهمّ عقب‏افتادگی اقتصادی می‏شمارند. داوری نادرست دربارة مکتب اقتصادی اسلام به طور عمده ناشی ‏از عدم اطّلاع از مبانی دینی در این امور است. نوشتة حاضر درصدد است با مراجعه به متون دینی اصیل (قرآن وسنّت)، دیدگاه کلّی دین مبین را به کار اقتصادی نشان دهد. حجم مطالب مربوط به کار در اسلام، بسیار گسترده ومتنوّع بوده و قرار گرفتن آن در یک مقاله امر دشواری است. ابواب گوناگون جوامع روایی، این مباحث را در خود جای‏ داده است. امید است نوشتة حاضر بتواند نمایی کلّی از آن مجموعه را در معرض دید دوستداران اقتصاد اسلامی قراردهد. دیدگاه دین دربارة کار در گسترة هستی و ویژگی های کلّی کار، رابطة عقاید خاص دینی مثل قضا و قدر الاهی، رزاقیت الاهی، تضمین روزی، و معاد با کار اقتصادی، ارتباط خصوصیات اخلاقی مثل توکّل، صبر، زهد و قناعت با کار و توسعة اقتصادی، بیان اسوه‏های عملی در این زمینه، اثبات مطلوبیت ذاتی کار اقتصادی، و تفاوت دیدگاه اسلام با دیگر مکاتب و اهداف و انگیزه‏های کار اقتصادی فرد مسلمان، مطالب آمده در نوشتة حاضر است.

1. کار در گسترة هستی‏

جهان هستی جلوة کار خدا است. کار را آفرید؛ آن گاه عالم را به حق رقم زد (دخان (44): 38). آسمان ها وزمین را در شش روز پدید آورد (اعراف (7): 54)، و بدون تکیه‏گاه ظاهری سپهر نیلگون را رفعت بخشید(رعد (13): 2)، و با توان و قدرت و بدون سستی از آن محافظت کرد (فاطر (35): 41). زمین‏را همچون گاهواره در اختیار انسان قرار داد (طه (20): 53) تا در پهنة سفرة آن قرار گیرد (نوح‏(71): 19؛ غافر (40): 64)، و طعام و عزّت خود را به چنگ آرد (مرسلات (77): 25).ستارگان را زیور و زینت آسمان قرار داد (صافات (37): 6)، و ماه تابان و خورشید جهان افروز را برای‏روشنایی زمین نمایان ساخت (فصلت (41): 12)؛
آن گاه همه را در مدار خود حرکت داد (یس‏(36): 40) تا شب و روز را در پی هم و هر یک را از دل دیگر بدرآرد (فرقان (25): 62 و آل‏عمران‏(3): 27). زمین را با کوه های استوارش از هیجان و لرزه باز داشت (انبیاء (21): 31)، و باد را فرستاد (اعراف (7): 57؛ حجر (15): 22) تا ابرهای رحمت را بر هم بکوبد و از دل آن، همراه با تندر و مهیب آسمانی قطرات حیات را بر زمین تشنه بریزد (نور (24): 43) تا در مجاری آن فرود رود (مؤمنون‏(23): 18؛ زمر (39): 21) و چشمه‏ها از آن سرازیر شود (یس (36): 64) و دریاها پدیدآید تا از دل آن تازه‏ها برگیرند و زینت به چنگ آرند (نحل (16): 14؛ رحمن (55): 22). کشتی ها برآن روان سازند و بر گسترة آن غالب شوند (جاثیه (45): 12). آب های گونه‏گون را با هم در آمیخت بدون آن که‏ یکی شوند (رحمن (55): 19 و 20). با آب رحمت خود، زمین تفتیده را طراوت بخشید و جوانه‏های گیاه را بر آن رویانید. باغ ها را ثمر داد و خوشه‏های گندم و خرما را نمایان ساخت (ق (50): 9 ـ 11؛ انعام ‏(6): 99). زنبوران را فرمان لانه‏سازی در کوه ها و درختان داد و پرندگان را در فضای آبی حافظ شد و چارپایان را برای غذا و پوشاک و یاری و زیبایی آفرید (نحل (16): 68 و 69 و 79و 66 و 5 ـ 8). تا آن گاه ‏که ارادة او بر خلقت احسن قرار گرفت، و او را از آب و خاک بر فطرت خود در زمین صورت داد، و بر عالمیان، خلیفة ‏خود ساخت (حجر (15): 28؛ روم (30): 30؛ بقره (2): 30). عالم را مسخّر انسان کرد تا با کار و تلاش خود و با عمل صالح، راه خدا را بپیماید و وارث زمین شود (لقمان (31):20؛ زمر (39):74)؛ زمین را آباد سازد و بر دوش آن سوار و آن را رام کند. (هود (11): 61؛ ملک (67): 15). راه های آن را بیابد و از آن بهره گیرد (زحرف (43): 10). همچون کار خدا که بر شاکله ذات او است (اسراء(17): 86)، آدمی هم بر مثل شاکله و فطرت الاهی خود کار کند تا آن گاه که به خاک بر می‏گردد، زمین مرده را ‏حیات بخشیده، و شکرگزار این همه نعمت باری تعالی باشد. تمام عزّت و قدرت از آنِ خدای قادر عزیز است که به اشاره‏ای، عالم بدیع را رقم زد و انسان را برای آباد ساختن این مزرعه زندگی، جانشین خود ساخت (یونس (10): 65؛ بقره (2): 165). خداوند با صنعتگری تمام، خلقتی را رقم زد که هدایت، آن را به دنبال دارد (طه (20): 50). همه مقهور امر او و ملائکه، مأمور و مطیع اشارة اویند (نحل (16): 49 و 50). در سراسر وجود عالم، حرکت سریان دارد و فعل الاهی در عالم مادّی سکون بر نمی‏تابد. جوهرة عالم در تب وتاب به سر می‏برد و در پی هدف خود روان است. بیکاری و بی‏هدفی در هیچ ذرّه‏ای ازعالمیان راه ندارد. همه در مسیرحق روان، و از او به سوی او در حرکت و تلاشند (انشقاق (84): 6). هدف آفرینش، کار نیک انسان ها است، وکار نیک انسان ها در صفحة وجود گم نمی‏شود و آثار آن را در دو سرا مشاهده می‏کند (ملک (67): 2؛ کهف‏(18): 30).
کار همچون وجود، در تمام شؤون عالم دخالت دارد. کار و کارگر در وجود تمام اشیا مؤثّر است. کارگران، جلوة کار الاهی اند. حق تعالی، مبدأ کارگری است و فعّال است (امام‏خمینی، 1379: ج 7، 172). کار او هر دم نو و تازه‏ است و تکرار در کار او راه ندارد (رحمن (55): 29). او زنده می‏کند و می‏میراند؛ حکمت القا می‏کند و وحی را ارسال و از زبان پیامبرانش به همه مژده می‏دهد که عمل صالحِ انسان، اندیشة پاک او را ارتقا می‏بخشد (فاطر(35): 10).
افعال بسیاری به خداوند در قرآن و احادیث نسبت داده شده است که می‏توان برخی را ذکر کرد. فالق الحبّ والنوی‏ (شکافنده دانه و هسته)، بارئ (پدید آورنده)، بدیع‏السموات و الارض، رزّاق، شدیدالمحال‏ (نیرومند)، فاطر (خالق)، قیّوم (به پادارنده)، مصوّر (صورت ده)، الصانع، الباسط، المبدئ، المعید، الباعث، الضّار، المعطی، و ده ها اسم و صفت که دلالت دارد خداوند در آفرینش عالم و تغییر آن فعّالیت می‏کند (الطباطبائی، 1417: 35 ـ 62)؛ بنابراین افعال الاهی هم در تعریف کلّی کار قرار می‏گیرد.
از طرف دیگر، ملائکة هم به امر الاهی مطیع هستند و اوامر او را انجام می‏دهند (نحل (16): 50). آن ها وظیفة ‏تبلیغ را به عهده دارند (یس (36): 17). گاه امداد الاهی را به مؤمنان می‏رسانند (آل‏عمران (3):125) و گاه عذاب را بر ناسپاسان فرود می‏آورند (حجر (15): 58). آن ها کارگزاران نظام آفرینش و به‏وظایف خود آشنا و عامل هستند.
عمل انسان ها در نظام ارزشی دین، گاه عمل صالح و گاه عمل زشت، و جزای هریک مثل و عین آن است (غافر (40): 40؛ کهف (18): 88؛ یس (36): 54، زمر (39): 70). عمل صالح، حیات‏طیبه را در پی دارد و خیر آن به عامل آن باز می‏گردد (نحل (16): 97؛ فصلت (41): 46)، و در مقابل آن ‏زیان عمل بد است که اوّل متضرّر آن، انسانی است که آن را انجام می‏دهد. کار و عمل صالح مطلوب دین است و برای‏اصلاح عمل باید کارها را در مسیر حق و متناسب با نظام آفرینش قرار دهد. هر عملی که از ایمان او سرچشمه بگیرد و نشانة ایمان قلمداد شود، عمل صالح است.
گرچه نمونه‏های بارز عمل صالح اعمال عبادی است (نماز، حج، جهاد و...)، صلاحیت عمل به‏جهت‏دهی آن بستگی دارد، نه به نوع آن؛ پس کار کشاورزی گاه عمل صالح است، و عملی که به ظاهر عبادت است، گاه‏ عمل صالح‏ نیست.
بر اساس آن چه گذشت، آشکار می شود که کار در یک تعریف کلّی، شامل هر نوع فعّالیت می‏شود چه به قصد دریافت ما به ازای مالی آن انجام شود یا نه؛ هدف آخرتی داشته باشد یا دنیایی؛ عملِ موجود مادّی باشد یا مجرّد؛ کار یدی‏باشد یا کار فکری؛ کار صنعتی و تولیدی باشد یا کار خدماتی؛ عمل عبادی باشد یا عمل اقتصادی.

2. کار و قضا و قدر الاهی‏

در دیدگاه توحیدی، خداوند، عالم را به صورت علّی و معلولی پدید آورده است؛ یعنی برخی پدیده‏ها معلول و متأثّراز دیگر پدیده‏هایند. نظام عالم بر اساس قانون علّت و معلول استوار است و سلسله علل به خدا منتهی می شود. به‏عبارت دیگر، تمام موجودات، معلول خدا هستند و از فیض او بهره می‏گیرند. در دیدگاه حکمت اسلامی، موجودات‏ عین فقر و ربطند و سلسله علل و معالیل مجرای فیض هستند، نه علّت و هستی بخش. معنای توحید افعالی هم این‏است که نظام عالم را مشیت الاهی در تمام مراتب به جریان می‏اندازد.
قضا به معنای حکم و قطع و فیصله دادن، و قدر به معنای اندازه و تعیین است. حوادث جهان از آن جهت که ‏وقوع آن ها در علم و مشیّت الاهی قطعیّت و تحتّم یافته است، مقضّی به قضای الاهی هستند و از آن جهت که حدود و اندازه و موقعیّت مکانی و زمانی آن ها تعیین شده است، مقدّر به تقدیر الاهی اند. حوادث عالم بی‏ارتباط باهمدیگر نبوده و آن چنان نیست که نظام اسباب و مسبّاب در کار نباشد و تمام حوادث مستقیم از ناحیة باری تعالی‏آفریده شوند. بنابر اصل علیّت عمومی، پیوند ضرور و قطعی حوادث با یک دیگر و این که هر حادثه‏ای تحتّم و قطعیّت‏ خود و همچنین تقدّر و خصوصیات وجودی خود را از اموری مقدّم بر خود گرفته، امری مسلّم و غیرقابل انکاراست. اصل علیّیّت و اصل ضرورت علّی و معلولی و اصل سنخیّت از اصول متعارفه علوم بشری است. طبق این نظر، سرنوشت هر موجودی به دست موجودی دیگر است که علت او است و ضرورت وجود و خصوصیات او را ایجاد کرده، و آن هم معلول نعمت دیگری است.
اعتقاد به قضا و قدر عمومی و این که هر حادثه‏ای و از آن جمله اعمال و افعال بشر به قضا و قدر الاهی است، مستلزم‏جبر نیست. این استلزام آن گاه رخ می‏دهد که بشر و ارادة او را در کار دخیل ندانیم و قضا و قدر را جانشین قوّه و نیرو و ارادة بشر بدانیم؛ زیرا ذات حق با اسباب و از راه علل خاصّی در جهان تأثیر می‏بخشد. قضا و قدر الاهی چیزی جز سرچشمه گرفتن نظام سببی و مسببّی جهان از علم و اراده الاهی نیست؛ بنابراین، عقیدة جبر به اعتقاد به قضا وقدر الاهی ارتباطی ندارد.
همچنین قبول اصل علّیت عمومی با آزادی و اختیار بشر منافاتی ندارد. بشر دارای اختیار و آزاد آفریده شده است. به اوعقل و فکر و اراده اعطا شده تا در مواجه با راه های متعدّد، بدون اجبار، یکی را برگزیند. انتخاب یکی از آن ها به نظر و فکر و اراده و مشیّت شخصی او مربوط می شود. طرز فکر و انتخاب او است که راه خاصّی را معیّن می‏کند. در این‏جا شخصیّت‏ و صفات روحی و اخلاقی و سوابق تربیتی موروثی و میزان عقل و دوراندیشی بشر تأثیر خود را به جا می‏گذارد. قطعیّت یافتن یک راه و یک کار فقط به خواست شخصی او مرتبط است (ر.ک‏: مطهری، 1345).
مقصود از قضا و قدر حتمی و غیرحتمی که در متون دینی از آن یاد شده (کلینی، 1362: ج 1، 151؛ مجلسی، 1374: ج 5، 124)، این نبوده است که اختیار را انکار کنیم یا قضا و قدر در جریان عالم و دست کم در افعال و اعمال بشر را منکر شویم. مقصود از قضا و قدر حتمی، قضا و قدر مربوط به موجودات مجرّد است که یک‏نحو وجود دارند و تحت تأثیر علل گوناگون قرار نمی‏گیرند؛ بنابراین، یک نوع سرنوشت بیش تر ندارد؛ چون امکان ‏جانشین شدن سلسله‏ای از علل به جای این سلسله نیست؛ امّا در غیرمجردات که امکان هزاران نقش و رنگ را دارند وتحت قانون حرکت هستند و همواره بر سر چند راهی قرار می‏گیرند، قضا و قدرهای غیرحتمی وجود دارد؛ یعنی ‏یک نوع قضا و قدر، سرنوشت آن ها را معیّن نمی‏کند؛ زیرا سرنوشت معلول در دست علّت است و چون این امور با علل‏ گوناگون سروکار دارد، سرنوشت‏های مختلف در انتظار آن ها است. مادّة طبیعی، استعداد تکامل دارد و با علل وعوامل مختلف مواجه می‏شود و تحت تأثیر هر یک، حالتی می‏یابد که مخالف حالت متأثّر از دیگری است. بیماری‏که مرضی سبب درد او شده است اگر دوا مصرف کند، دوا علّت دیگری است که سرنوشت او را تغییر می‏دهد. سرنوشت های گوناگون در مواجهه با شخص است و او می‏تواند یکی را برگزیند. اگر دوا بخورد و شفا یابد، به سبب قضا و قدر الاهی است و اگر دوا نخوردو بیماری او را از پای درآورد، این هم به سبب سرنوشت و قضا و قدر الاهی است (مطهری1345: 53).
قضا و قدر، عاملی در عرض سایر عوامل جهان آفرینش نیست؛ بلکه مبدأ و منشأ و سرچشمه همة عامل های جهان‏ است؛ از این رو محال است قضا و قدر، در شکل یک عامل در مقابل سایر عامل ها و مجزّا از آن ها ظاهر شود و جلو ‏تأثیر عامل خاصّی را بگیرد یا عامل خاصّی را به کاری وادارد. جبر به معنای این که اکراه و اجبار ازطرف قضا و قدر بر انسان باشد، محال است؛ زیرا در عرض سایر عوامل نیست. بلی، برای مظاهر قضا و قدر ممکن است‏که یکی دیگری را به کاری وا دارد؛ مثل این که انسانی دیگری را به کار وا می دارد؛ امّا این غیر از جبر اصطلاحی‏است که تأثیر قضا و قدر به طور مستقیم بر ارادة انسانی است.
در هیچ یک از آیات قرآن و روایات اولیای دین و عملکرد مسلمانان، نشانی از ارتباط بین کار نکردن و آباد کردن دنیا واعتقاد به قضا و قدر الاهی وجود ندارد. در قرآن، آیات متعدّدی است که انسان را بر سرنوشت خود مسلّط قلمداد می‏کند و می‏فرماید:
إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی‏ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ (رعد (13): 12).
خدا وضع هیچ مردمی‏ را عوض نمی‏کند، مگر آن که خود آن ها وضع نفسانی خود را تغییر دهند.
إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً (رعد (13): 3).
ما انسان را راه نُمودیم؛ او خود سپاسگزار است یا ناسپاس.
ظَهَرَالْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ (روم (30): 41).
در صحرا و دریا به واسطة کردار بد مردم‏فساد و تباهی پدید شده است.
در روایات آمده است که امیرالمؤمنان علیه السلام در سایة دیوار کجی نشسته بود. از آن جا حرکت کرد و زیر سایة دیوار دیگری قرار گرفت. به حضرت گفته شد: از قضا می گریزی؟ فرمود: از قضای الاهی به قدر الاهی پناه می‏برم (الصدوق، 1398: 369). پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله وسلم هم در آموزه های خود، برای یاران خود مسألة قضا و قدر را به گونه‏ای توضیح داد که با جبر فاصلة بسیاری داشت. مسلمانان می‏دانستند که اگر خدا را یاری کردند، خدا آنان را یاری می‏رساند. (محمد(47): 7؛ حج (22): 40)، و خداوند هر روز دست در کاری است (رحمن (55): 29) یا این که خداوند هر چه را بخواهد که پیش تر ثبت شده است، محو می‏کند و هر چه را بخواهد که پیش تر ثبت نشده است، ثبت ‏می‏کند (رعد (13): 39)؛ از این رو با اعتقاد به
نخوردو بیماری او را از پای درآورد، این هم به سبب سرنوشت و قضا و قدر الاهی است (مطهری1345: 53).
قضا و قدر، عاملی در عرض سایر عوامل جهان آفرینش نیست؛ بلکه مبدأ و منشأ و سرچشمه همة عامل های جهان‏ است؛ از این رو محال است قضا و قدر، در شکل یک عامل در مقابل سایر عامل ها و مجزّا از آن ها ظاهر شود و جلو ‏تأثیر عامل خاصّی را بگیرد یا عامل خاصّی را به کاری وادارد. جبر به معنای این که اکراه و اجبار ازطرف قضا و قدر بر انسان باشد، محال است؛ زیرا در عرض سایر عوامل نیست. بلی، برای مظاهر قضا و قدر ممکن است‏که یکی دیگری را به کاری وا دارد؛ مثل این که انسانی دیگری را به کار وا می دارد؛ امّا این غیر از جبر اصطلاحی‏است که تأثیر قضا و قدر به طور مستقیم بر ارادة انسانی است.
در هیچ یک از آیات قرآن و روایات اولیای دین و عملکرد مسلمانان، نشانی از ارتباط بین کار نکردن و آباد کردن دنیا واعتقاد به قضا و قدر الاهی وجود ندارد. در قرآن، آیات متعدّدی است که انسان را بر سرنوشت خود مسلّط قلمداد می‏کند و می‏فرماید:
إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی‏ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ (رعد (13): 12).
خدا وضع هیچ مردمی‏ را عوض نمی‏کند، مگر آن که خود آن ها وضع نفسانی خود را تغییر دهند.
إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً (رعد (13): 3).
ما انسان را راه نُمودیم؛ او خود سپاسگزار است یا ناسپاس.
ظَهَرَالْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ (روم (30): 41).
در صحرا و دریا به واسطة کردار بد مردم‏فساد و تباهی پدید شده است.
در روایات آمده است که امیرالمؤمنان علیه السلام در سایة دیوار کجی نشسته بود. از آن جا حرکت کرد و زیر سایة دیوار دیگری قرار گرفت. به حضرت گفته شد: از قضا می گریزی؟ فرمود: از قضای الاهی به قدر الاهی پناه می‏برم (الصدوق، 1398: 369). پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله وسلم هم در آموزه های خود، برای یاران خود مسألة قضا و قدر را به گونه‏ای توضیح داد که با جبر فاصلة بسیاری داشت. مسلمانان می‏دانستند که اگر خدا را یاری کردند، خدا آنان را یاری می‏رساند. (محمد(47): 7؛ حج (22): 40)، و خداوند هر روز دست در کاری است (رحمن (55): 29) یا این که خداوند هر چه را بخواهد که پیش تر ثبت شده است، محو می‏کند و هر چه را بخواهد که پیش تر ثبت نشده است، ثبت ‏می‏کند (رعد (13): 39)؛ از این رو با اعتقاد به
نخوردو بیماری او را از پای درآورد، این هم به سبب سرنوشت و قضا و قدر الاهی است (مطهری1345: 53).
قضا و قدر، عاملی در عرض سایر عوامل جهان آفرینش نیست؛ بلکه مبدأ و منشأ و سرچشمه همة عامل های جهان‏ است؛ از این رو محال است قضا و قدر، در شکل یک عامل در مقابل سایر عامل ها و مجزّا از آن ها ظاهر شود و جلو ‏تأثیر عامل خاصّی را بگیرد یا عامل خاصّی را به کاری وادارد. جبر به معنای این که اکراه و اجبار ازطرف قضا و قدر بر انسان باشد، محال است؛ زیرا در عرض سایر عوامل نیست. بلی، برای مظاهر قضا و قدر ممکن است‏که یکی دیگری را به کاری وا دارد؛ مثل این که انسانی دیگری را به کار وا می دارد؛ امّا این غیر از جبر اصطلاحی‏است که تأثیر قضا و قدر به طور مستقیم بر ارادة انسانی است.
در هیچ یک از آیات قرآن و روایات اولیای دین و عملکرد مسلمانان، نشانی از ارتباط بین کار نکردن و آباد کردن دنیا واعتقاد به قضا و قدر الاهی وجود ندارد. در قرآن، آیات متعدّدی است که انسان را بر سرنوشت خود مسلّط قلمداد می‏کند و می‏فرماید:
إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی‏ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ (رعد (13): 12).
خدا وضع هیچ مردمی‏ را عوض نمی‏کند، مگر آن که خود آن ها وضع نفسانی خود را تغییر دهند.
إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً (رعد (13): 3).
ما انسان را راه نُمودیم؛ او خود سپاسگزار است یا ناسپاس.
ظَهَرَالْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ (روم (30): 41).
در صحرا و دریا به واسطة کردار بد مردم‏فساد و تباهی پدید شده است.
در روایات آمده است که امیرالمؤمنان علیه السلام در سایة دیوار کجی نشسته بود. از آن جا حرکت کرد و زیر سایة دیوار دیگری قرار گرفت. به حضرت گفته شد: از قضا می گریزی؟ فرمود: از قضای الاهی به قدر الاهی پناه می‏برم (الصدوق، 1398: 369). پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله وسلم هم در آموزه های خود، برای یاران خود مسألة قضا و قدر را به گونه‏ای توضیح داد که با جبر فاصلة بسیاری داشت. مسلمانان می‏دانستند که اگر خدا را یاری کردند، خدا آنان را یاری می‏رساند. (محمد(47): 7؛ حج (22): 40)، و خداوند هر روز دست در کاری است (رحمن (55): 29) یا این که خداوند هر چه را بخواهد که پیش تر ثبت شده است، محو می‏کند و هر چه را بخواهد که پیش تر ثبت نشده است، ثبت ‏می‏کند (رعد (13): 39)؛ از این رو با اعتقاد به
نخوردو بیماری او را از پای درآورد، این هم به سبب سرنوشت و قضا و قدر الاهی است (مطهری1345: 53).
قضا و قدر، عاملی در عرض سایر عوامل جهان آفرینش نیست؛ بلکه مبدأ و منشأ و سرچشمه همة عامل های جهان‏ است؛ از این رو محال است قضا و قدر، در شکل یک عامل در مقابل سایر عامل ها و مجزّا از آن ها ظاهر شود و جلو ‏تأثیر عامل خاصّی را بگیرد یا عامل خاصّی را به کاری وادارد. جبر به معنای این که اکراه و اجبار ازطرف قضا و قدر بر انسان باشد، محال است؛ زیرا در عرض سایر عوامل نیست. بلی، برای مظاهر قضا و قدر ممکن است‏که یکی دیگری را به کاری وا دارد؛ مثل این که انسانی دیگری را به کار وا می دارد؛ امّا این غیر از جبر اصطلاحی‏است که تأثیر قضا و قدر به طور مستقیم بر ارادة انسانی است.
در هیچ یک از آیات قرآن و روایات اولیای دین و عملکرد مسلمانان، نشانی از ارتباط بین کار نکردن و آباد کردن دنیا واعتقاد به قضا و قدر الاهی وجود ندارد. در قرآن، آیات متعدّدی است که انسان را بر سرنوشت خود مسلّط قلمداد می‏کند و می‏فرماید:
إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی‏ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ (رعد (13): 12).
خدا وضع هیچ مردمی‏ را عوض نمی‏کند، مگر آن که خود آن ها وضع نفسانی خود را تغییر دهند.
إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً (رعد (13): 3).
ما انسان را راه نُمودیم؛ او خود سپاسگزار است یا ناسپاس.
ظَهَرَالْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ (روم (30): 41).
در صحرا و دریا به واسطة کردار بد مردم‏فساد و تباهی پدید شده است.
در روایات آمده است که امیرالمؤمنان علیه السلام در سایة دیوار کجی نشسته بود. از آن جا حرکت کرد و زیر سایة دیوار دیگری قرار گرفت. به حضرت گفته شد: از قضا می گریزی؟ فرمود: از قضای الاهی به قدر الاهی پناه می‏برم (الصدوق، 1398: 369). پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله وسلم هم در آموزه های خود، برای یاران خود مسألة قضا و قدر را به گونه‏ای توضیح داد که با جبر فاصلة بسیاری داشت. مسلمانان می‏دانستند که اگر خدا را یاری کردند، خدا آنان را یاری می‏رساند. (محمد(47): 7؛ حج (22): 40)، و خداوند هر روز دست در کاری است (رحمن (55): 29) یا این که خداوند هر چه را بخواهد که پیش تر ثبت شده است، محو می‏کند و هر چه را بخواهد که پیش تر ثبت نشده است، ثبت ‏می‏کند (رعد (13): 39)؛ از این رو با اعتقاد به
قضا و قدر الاهی هیچ گاه از کار و تلاش باز نمی‏ایستادند و عقب‏افتادگی خود را خواستة خداوند نمی‏داستند.
به تعبیر مرحوم سیدجمال‏الدین اسدآبادی، غافلان فرهنگی می‏پندارند اعتقاد به تقدیر میان هر ملّتی شایع و راسخ شود، همّت و قوّت و شجاعت و دیگر فضایل از میان آن ملّت رخت بر می‏بندد و صفات‏ناپسندیده مسلمانان اعمّ از فقر و ضعف نظامی و سیاسی و فساد اخلاقی و تفرقه و جهل و تسلیم، همة نتیجة اعتقاد به‏ قضا و قدر است؛ در حالی که آنان میان جبر و قضا و قدر تفاوت قائل نشده‏اند (مطهری، 1345: 24 ـ 25)، و متأسّفانه عقب‏ماندگی مسلمانان را به اعتقادات آن ها نسبت دادند. روشن نیست چرا آن زمان که دروازه‏های اروپا را علم و تمدّن و سپاهیان اسلام فتح کرد، کسی علّت ترقّی آن ها را اعتقادات اسلامی ندانست؛ امّا آن گاه که اوضاع داخلی وخارجی تغییر کرد و عمل به اسلام ضعیف شد و زمینة سلطة مغرب زمینیان را فراهم کرد، همه داد سخن برآوردند که‏ عامل عقب‏افتادگی مسلمانان، دین آن ها است و با تحقیقات عرشی و مطالعات عمیق، نسخة نجات مسلمانان را گرایش به‏ افکار غرب مطرح کردند! و چه زشت و قبیح است که بین ما هم این آموزه های مستشرقین ترویج شود و به صورت علم وپژوهش گسترش یابد (مطهری، 1345: 102 ـ 117).
در خاتمه این بحث این نکته هم تذکّر داده شود که طبق جهان‏بینی توحیدی افزون بر علل و اسباب طبیعی، ‏عوامل غیرمادّی هم می‏تواند در قضا و قدر الاهی مؤثّر باشد یا به عبارت صحیح‏تر، قضا و قدر جدیدی را رقم زند. دراحادیث آمده است که دعا، قضای مستحکم را بر می‏گرداند یا این که گناهان، مرگ زودرس می‏آورد و احسان و نیکی‏عمر را طولانی می‏کند (مجلسی، 1374: ج4، 140؛ کلینی، 1362: ج 2، 469).

3. کار و رزاقیّت الاهی‏

خداوند رزق و روزی را برای هر کس که می‏خواهد گسترده می‏سازد یا محدود می‏کند. اللَّهُ یَبْسطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ (رعد (13): 26) و هیچ جنبده‏ای در زمین نیست جز آن که رزق و روزی او بر عهدة خدا است. وَمَا مِن‏دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا (هود (11): 6) و خداوند هر که را بخواهد، بدون حساب روزی می‏دهد. وَاللَّهُ ‏یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ (بقره (2): 212). در آیات متعدّدی از کتاب خدا این مضامین به چشم می‏خورد. ازطرفی در احادیث عدیده‏ای آمده است که «رزق انسان مضمون است و کسی نمی‏تواند مانع رزق مضمون شود» (مجلسی 1374: ج77، 187). «رزق دو نوع است: رزقی که انسان به دنبال آن است و رزقی که انسان را می طلبد و اگر به آن نرسد، او را در می‏یابد» (رضی، 1395: حکمت 379). «در پی رزق فردا مباش که‏ خداوند فرموده هر جنبده‏ای رزقش بر عهده او است» (طبرسی، 1392، ج 2، 356). امام‏صادقعلیه السلام‏ فرموده‏:
امیرالمؤمنانعلیه السلام بسیار می‏فرمود: بدانید یقیناً که خداوند برای بنده‏اش بیش از آن چه برای او در نظرگرفته، قرار نمی‏دهد؛ هر چند بکوشد و چاره‏اندیشی کند (مجلسی، 1374: ج 103، 33 و 35 و ج ‏77، 68؛ مفید، 1403: 207؛ رضی، 1395: حکمت 237). از این مطلب ممکن است کسی توهّم کند که‏ کوشش او هیچ اثری در رزق و روزی او ندارد. اگر خدا ضامن روزی است، و سهم هر کس در هر صورت به اوخواهد رسید، تلاش در کسب روزی چرا؟ در این جا معنای رزاقیّت الاهی باید مشخّص شود و همچنین اگر درمتون دینی مواردی یافت شود که آیات و احادیث پیشین را توضیح و تفسیر کند، باید کنار هم قرار گیرد تا معنای کلّی ‏آن ها روشن شود؛ البّته با روشن‏شدن معنای قضا و قدر الاهی و ارتباط آن با اختیار و عملکرد انسان، اشکال تا حدّی رفع‏ شده است.
تعهّد و ضمانت الاهی در روزی رساندن با تعهّد انسانی یکسان نیست که برای فرزند و افراد تحت تکفّل خود غذا را فراهم می‏سازد. رزّاقیت خدا در جهت نظام عالم تکوین است. هر موجودی به اموری مجهّز است که او را هدایت ویاری می‏کند تا خود را حفظ کند. کفایت الاهی در روزی رساندن به افراد به این صورت است که میل و غرایز و قوای‏جذب و دفع و هضم و لذّت و... را دارد و به حفظ جان خود مایل است. این ها مظهر رزّاقیت الاهی هستند وباعث شده است که آدمی به طور طبیعی به دنبال گیاه برود تا سفرة خود را از آن پر کند یا با بهره‏گیری از عقل و ابتکارخود، راه حفظ ساختمان بدن را می‏یابد.
رازق بودن او به این است که موجودات نیازمند رزق هستند و رزق آن ها از دیگر موجودات تأمین می‏شود و موجود دیگر، به شکل و ترتیبی در وجود او تحلیل می شود. روزی بچه‏شیرخوار را در سینة مادرش قرار داده، شیر مادر در بدن بچه جذب و هضم و تحلیل می‏شود و هر چه فرد بزرگ تر می‏شود، روزی خود را باید به گونة دیگر به دست آورد. گیاهان را به گونه‏ای ساخته است که میل به آب و مواد معدنی زمین دارند و از هوا ونور بهره‏مند می‏شوند. حیوانات برای کسب روزی، وسیلة حرکت دارند تا بتوانند غذا و آب خود را نه از دل زمین، بلکه ‏از روی درختان و روی زمین به چنگ آورند. برای انسان که موجود برتربه شمار می رود، فاصله بین روزی و روزی خود افزون است؛ بنابراین، وسائل بیش تری در اختیار او نهاده شده و دستگاه هدایت او با عقل و علم و وحی و نبوّت تقویت شده و وظایف انسان را مقرّر کرده‏اند. روزی رساندن خداوند از این مجاری صورت می‏گیرد. انسان باید ازتمام قوا و استعداد خود برای یافتن روزی بهره گیرد تا روزی خود را به دست آورد (مطهری، 1359: 101 ـ 111).
افزون بر مطالب پیش گفته با دقّت در مضامین آیات و روایات و سیرة اولیای دین، روشن می‏شود که معنای روایات و آیات‏گذشته بیکاری و رها کردن طلب روزی نیست. همان طور که در مباحث آینده متذکّر می‏شویم، سیرة اولیای دین مشحون ازمواردی است که امامان علیهم السلام خود، کار اقتصادی انجام می‏دادند و در این راه بسیار می کوشیدند.
یکی از یاران امام ‏صادقعلیه السلام به حضرت گفت: از خدا بخواه که روزی مرا بر دستان بندگان خود قرار ندهد. فرمود: خداوند ابا دارد از این امر و روزی هر یک را به دست دیگری قرار داده است؛ ولی دعا کن که روزی تو را بر دستان‏ بهترین بندگان قرار دهد (مجلسی، 1374: ج 78، 244). در روایات بسیاری، افراد به طلب روزی با انجام‏کار بدنی تشویق شده‏اند (همان: ج 103، 136؛ عاملی، 1383: ج 12، 11) و با ‏کسانی که از طلب روزی دست می‏کشند با دید منفی برخورد شده است؛ البتّه برخی از متون دینی تأکید می‏کند که‏ چنان چه انسان، راه تقوا و نیکوکاری و عمل به وظایف دینی را پیشه سازد، از روزی خاص خداوند که در گمان و فکرنمی‏گنجد، بهره‏مند خواهد شد:. وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ‏ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَی‏ءٍ قَدْراً (طلاق (65): 3)؛ امّا باید توجّه کرد برای کسی که توان کار دارد، انجام‏ کار، نشانة تقوا و کار نکردن نشانة بی‏تقوایی است. اگر انسان مسیر حق را بپیماید و بر خدا توکّل کند و در راه سختی ها صبور باشد، امداد الاهی هم فرا می‏رسد.

4. شفاعت، تقیّه، انتظار فرج و اعتقاد به معاد و ارتباط آن با کار

در ذهن برخی افراد، اعتقاد به شفاعت، تقیّه، انتظار فرج و معاد و قیامت، باعث کاهلی می‏شود؛ یعنی فرد با اتکّا به‏این که هر کاری انجام دهد و هر گونه رفتار کند، به سبب در دل داشتن محبّت اولیای دین مورد شفاعت آن ها قرار می‏گیرد یا با تکیه بر تقیّه می‏توان با هر نوع مشکل و درد و رنج و بی‏دینی کنار آمد. یا مؤمن فقط وظیفه دارد در انتظارگشایش و تحوّلات مثبت آینده باشد و به کوشش نیاز ندارد و فرد به جهت اعتقاد به قیامت هر سختی رامی‏پذیرد و به هر امری تن می‏دهد چون می‏داند در دیگر عالم پاداش بهشت خواهد داشت و او باید فقط در فکر ساختن آخرت خود باشد، نه آباد کردن دنیای زودگذر.
متون دینی روشن می سازد که هیچ کدام از این اعتقادها با کار و تلاش مباین و متنافی نیست. این‏ اعتقادها، فردِ در صحنة عمل را امیدوار می‏کند تا با رخ دادن امور غیراختیاری میدان را ترک نکند. در احادیث متعدّد آمده‏ است: هر آن که بدون انجام عمل در حدّ توان در فکر شفاعت باشد، نصیبی از شفاعت نخواهد برد و پیرو واقعی اولیای دین، کسی است که خدا را اطاعت و تقوا پیشه می‏کند و فرایض و وظایف را انجام می دهد (امام‏خمینی، 1372: حدیث33).
انتظار فرج هم نوعی صبر برای شخصی است که باید در مواجهه با عقاید باطل و تسلّط اهل ظلم به آینده درخشان‏ اهل تقوا امیدوار باشد و تسلیم بی‏دینی و بی‏ایمانی نشود؛ پایدار بماند تا زمینه های تغییر اوضاع فراهم آید. پرهیزگاران بر زمین حاکم شوند و دین را اجرا کنند. این انتظار فرج، سازنده و تحرّک بخش است و افراد را متعهّد می‏کند که دردوران حاکمیت باطل، از راه حق دست برندارند و با کوشش، زمینة ظهور منجی واپسین را پدید آرند. با این‏ امیدها است که جامعة دینی در اوضاع نامساعد خود را نگه داشته، هیچ گاه در فرهنگ غیرخودی هضم نمی شود تا هرگاه فرصت بیابد، با نیروهای آماده، اهداف دینی را اجرا کند. (مطهری، 1361: 61 ـ 68).
اعتقاد به معاد نه تنها انسان را از کار باز نمی‏دارد، بلکه هر گاه شخص معتقد است عملکرد او فقط در دنیا اثر ندارد، بلکه در عالم دیگر به صورت ابدی اثر خود را می‏گذارد؛ کار خیر فقط پاداش دنیایی ندارد و بهشت عدن را پدید می‏آورد و کار زشت، اثرش پدید آمدن دوزخ الاهی است، مؤمن در عملکرد خود دقّت بیش تری می‏کند و آن گاه که ‏در می‏یابد کم‏کاری و بیکاری افزون بر ذلّت دنیایی، مطرود دین است و در حیات آخرتی او اثر سوء دارد، دست به‏فعّالیت می‏زند و در انجام بهترین عمل می کوشد. در مباحث آینده دستورهای دین دربارة ارزش کار اقتصادی را مطرح می‏سازیم و بر اساس آن، روشن می‏شود اعتقادهای پیشین، به طور کامل با تلاش در جهت ساختن دنیا سازگاراست.

5. نظام اخلاقی دینی و هماهنگی با کار اقتصادی‏

در نظام اخلاقی اسلام به مواردی از خصوصیات مثبت اخلاقی تأکید شده و گاه این موارد، منافی کار اقتصادی‏قلمداد می‏شود. برخی از این اخلاقیات عبارتند از توکّل، زهد و ترک دنیا،صبر بر مصیبت ها و بلایا، قناعت. اکنون توضیح مختصری دربارة هر یک خواهیم داد تا ارتباط آن با کار اقتصادی و گسترش تولید جامعه مشخّص‏ شود.

1-5. توکّل‏

توکّل تضمین الاهی است برای کسی که حامی و پشتیبان حقّ است به این معنا که انسان به آن چه مقتضای حق‏ّ است عمل، و در این راه به خدا اعتماد کند. خداوند به همه اعلام کرده، هر کس راه حق را پیش گیرد، به نتیجه ‏می‏رسد و خداوند نتیجه را تضمین، و از راهروان طریق حق حمایت می‏کند؛ یعنی در اعمال باید در راه حق کوشید و از راه خداوند منحرف نشد و به حمایت او اعتماد کرد.
معنای توکّل، تعطیل کردن قوا و اعتماد به خدا که او به جای شخص عمل انجام دهد نیست. کار نکردن وسکون، تضمین الاهی را در پی ندارد. در آیات قرآن. توکّل در موردی مطرح شده که مسلمان امر خطیری را باید انجام ‏دهد و خداوند دلهره و نگرانی او را با ایجاد اطمینان معنوی از بین می‏برد. مؤمن، وکالت خدا را کافی می‏داند و اعتماد به او را بر اعتماد به دیگران ترجیح می‏دهد: «وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَی‏ءٍ قَدْراً»(طلاق (65): 3). این آیه به مسلمان تذکّر می‏دهد که باید در امر مربوط به خانواده، قوانین الاهی را مراعات کند تا عاقبت خیر برای او پدید آرد. مسلمان با فارغ شدن از خود و تمایلات نفسانی فقط به حقیقت اعتماد می‏کند. غیر متوکّل بر خدا، کسی است که به سبب عدم سرپرستی خداوند به حال خود رها، و از طریق حق منحرف ‏شده است. «إنَّ أَبْغَضَ الْخَلاَئِقِ إِلَی اللَّهِ رَجُلاَنِ رَجُلٌ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَی نَفْسِهِ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ مَشْعوفٌ بِکَلاَمِ بِدْعَةٍ...» (الرضی، 1359: خطبه 17، 59). چنین کسی به سبب پیمودن راه خدا و عدم توکّل و اعتماد به اوبه دنبال هوای نفس گمراهی را می پیماید و از هدایت های حق در راه زندگی محروم می‏شود. پیامبران الاهی در جریان‏ دعوت مردم به دین می‏فرمودند: إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ وَلکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَی‏ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا کَانَ لَنَا أَن نَّأْتِیَکُم‏بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ وَمَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَی اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَی‏ مَا آذَیْتُمُونَا وَعَلَی اللَّهِ ‏فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (ابراهیم (14): 11 ـ 12). پیامبران در مقام صبر بر آزار مشرکان، هدایت الاهی و وظیفة تبلیغ را انجام می‏دادند و بر خدا اعتماد می‏کردند. با توکّل عوامل سست کردن اراده نابود می‏شود (مطهری، 1359: 112). همچنین خداوند به پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم دستور می‏دهد که با مؤمنان در امور مشورت کن و آن گاه که‏ تصمیم و عزم برکاری گرفتی، بر خدا توکّل نما: «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی‏اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ» (آل‏عمران‏(3): 159). توکّل مربوط به مقام کار و تصمیم‏گیری مهّم اجتماعی است.

2-5. زهد، قناعت و ترک دنیا

از ویژگی های پسندیدة مؤمنان خدا بی‏اقبالی به دنیا و زخارف آن است. به همان اندازه که دین مردم را به آخرت وحقیقت سوق می‏دهد، از دنیا و زینت آن گریز می‏دهد؛ امّا معنای زهد و ترک دنیا این نیست که شخص در امور دنیایی‏مثل کسب مال و تولید کالا و... فعّال نباشد. اهل دنیا کسی است که هدفی جز دنیا ندارد: «لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا» (نجم (53): 29). آن که علاقه به مال و زن و فرزند، او را از راه خدا باز دارد، اهل دنیا است؛ امّا آن که از تمام‏ تنعّمات دنیایی برای گسترش راه حق استفاده می‏کند، اهل آخرت، و عمل او ستوده است. علاقه به فرزند باعث نمی‏شود که اگر مانع راه حق شد، او را نراند یا ادب نکند. آن که در کسب مال، هر راهی را برگزیند و به حلال وحرام آن توجّه نکند، اهل دنیا است. انسان ذاتاً دوستدار لذّت های دنیایی است؛ ولی برخی آن را بر امر الاهی ترجیح‏می‏دهند. در مقابل، گروهی دنیا را مسجد و مزرعة آخرت می‏کنند.
قناعت هم که از ویژگی های مؤمنان و خردمندان به شمار می رود، معنای درست مصرف کردن و جلوگیری از اسراف و تبذیرمال است نه آن که در بُعد تولید باید قناعت، و کم تولید کرد؛ البتّه هر گاه کاری با امور معنوی تزاحم یافت ومشغول شدن بیش از حدّ به آن باعث ضرر معنوی به شخص شد، بی‏شک دین مبین ضرر معنوی را قابل مقایسه باعقب‏افتادگی اقتصادی نمی‏داند و مانع دوری انسان از ارتقای روحی می‏شود.
زهد به معنای کم مصرف کردن برای بازده بیش تر است. دنیایی که زاهد آن را ترک می‏کند، سرگرم‏شدن به تنعّم وتجمّل و دور افتادن از کمال انسانی است. دعوت به زهد در دین، به معنای ترک تلاش و کار و ساختن دنیای آباد ومستقل نیست. روایات فراوانی را در مباحث آینده ذکر می‏کنیم که همگان را به کار فرمان داده است. سرور زاهدان‏ عالم بیش از همه کار و تلاش اقتصادی انجام می‏داد و استفاده از خانة گسترده را در جهت خیررسانی به همنوعان ودستگیری بیچارگان امر آخرتی می‏دانست (مطهری، 1354: 216 ـ 217؛ رضی، 1395: خطبه 209، ‏324)؛ البتّه گاه شخصی به جهت مسؤولیتی که بر عهده دارد، باید در مصرف به حدّاقل ممکن بسنده کند؛ زیرا امور مهمّی وجود دارد که در اجتماع باید مراعات شود. همچنین گاه برای کسی تحصیل علم واجب می‏شود؛ از این رو به جهت تزاحم‏ کار اقتصادی با کار مهم تر مجبور است از کار اقتصادی دست بکشد و به گسترش دین بیندیشد و کار سخت تر را انجام‏ دهد، نه این که بیکار بماند.
زاهد مصرف خود را کم می‏کند تا زمینة ایثار و کمک به غیر برای او فراهم شود. از لذت های دنیایی دست می‏شوید تا به‏دیگرانی که نیازمند هستند، کمک کند و نیازمندان جامعه را تأمین کند. نه آن که در افزایش درآمد و تولید کوتاهی‏ می‏کند؛ بلکه هر چه می‏تواند فعّالیت دارد؛ ولی به آن دل نمی‏بندد. گاه زهد به سبب همدردی با دیگر افراد است. مؤمن در استفاده از نعمت ها زهد می‏ورزد تا همدردی خود را با دیگران نشان دهد. همان طور که گفته شد، این هدف زهد برای زمامداران نقش اساسی دارد و گاه برای آزادگی و نفی هر گونه وابستگی است. بهره‏مندی از حلال به هرصورت نوعی دلبستگی را برای انسان پدید می‏آورد و آزادگی و آزادی او را تحت شعاع قرار می‏دهد. به همین جهت، ‏پیامبران و اولیای دین خفیف‏المؤونه و سبک خرج بودند. زهد زمینة بهره‏مندی لذّات معنوی نیز هست. امور پیشین ‏اهداف زهد مثبت است، نه آن که زهد زمینة تن‏پروری و کسالت باشد (ر.ک: مطهری، 1359: 160 ـ 170؛ همو، 1365: 125 ـ 175؛ همو، 1354: 210 ـ ؛ رضایی، 1380).

3-5. صبر بر بلا و رضا به قضای الاهی‏

با توجّه به آیات و روایات روشن می‏شود این سجیّة اخلاقی هم مانند توکّل برای کسی ستوده است که در صحنة ‏عمل و زندگی با همة کوششی که دارد، گاه به نتیجة دلخواه نمی‏رسد. از آن جا که انسان نمی‏تواند مجموع عوامل‏ مؤثر بر طبیعت و دنیا و روحیات انسان ها را در اختیار خود بگیرد، گاه با همة زحمت، انتظار او برآورده نمی شود و خلاف‏ خواستة او رخ می‏دهد، در این جا باید تن به این علل و اسباب بدهد، از این رو حسین‏بن‏علی‏علیه السلام در صحنة جهاد در سخت‏ترین وضع پس از تحمّل شداید بسیار، جمله «رضی بقضائک» را بر زبان راند و به یاران خود صبر را توصیه ‏می‏کرد. دستور به صبر و امر به تحمّل شداید در مسیر فعّالیت است. خداوند به پیامبر مکرّم اسلام می‏فرماید:
فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ (احقاف (46): 35).
پیامبران بزرگ خداوند در راه تبلیغ پیام الاهی از معاندان وبی‏خبران آزار فراوان می‏دیدند و در آن راه صبر پیشه ساختند. با صبر، ثمرة فعّالیت به دست می‏آید. باغبان با تحمّل زمستان ورسیدگی به درختان، ثمرة درخت را می‏چیند. خداوند در آیات متعدّد به مجاهدان در میدان نبرد، دستور صبر می‏دهد و با صبر، هر نفر مؤمن، بر ده نفر غالب می‏شود. (انفال (8): 65 ـ 66؛ بقره (2): 249؛ آل‏عمران (3): 120، 125). همچنین از دعاهای مؤمنان این جمله است:
رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْراً وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا (بقره (2): 250).
مؤمن از خداوند در مقام ثبات قدم، صبر می طلبد. در موقعی که باید سختی را تحمّل کرد و از عمل و فعّالیت خسته نشد، صبر می‏طلبد و آن گاه که توان تغییر اوضاع و چاره‏ای جز تحمّل‏ مصیبت و بلا را ندارد، به صبر استقامت می‏جوید و فعّالیت را ادامه می‏دهد.

6. اسوه‏های عملی‏

ارزش کار اقتصادی در متون دینی چنان است که برترین انسان ها به آن می‏پرداختند. آیات و احادیث، از آدم تا خاتم را به صورتی معرفّی می‏کند که برای تأمین زندگی، کار اقتصادی داشتند.
امام صادقعلیه السلام فرمود: آن گاه که آدم به زمین هبوط کرد، نیازمند به غذا و آشامیدنی شد. مشکل را با جبرئیل‏ طرح کرد. جبرئیل گفت: کشاورزی کن (کلینی، 1362: ج 5، 28)، و فرمود: خداوند روزی پیامبران را در کشت و زراعت (دامداری) قرار داد تا هیچ گاه از باران ناخرسند نباشند. (همان). شغل شبانی را همة انبیا انجام می‏دادند تا چگونگی راهبری انسان ها را بیاموزند (مجلسی، 1374: ج 11، 15؛ هندی، 1409: ج 4، 11).
دربارة پیامبر اسلام روایات دلالت دارد که افزون بر شبانی گوسفندان در اطراف مکّه، به تجارت هم‏می‏پرداخت. قبل از نبوّت در جایگاه عامل تجاری، در کاروان حضرت خدیجه فعّالیت داشت و پس از بعثت، گاه برای‏تأمین زندگی خرید و فروش می‏کرد (کلینی، 1362: ج 5، 75؛ هندی، 1409: ج 4، 11؛ مجلسی، 1374: ج 16، 9؛ ج 17، 308)؛ و گاه نهال می‏کاشت (کلینی، 1362: ج 5، 74).
زندگی امیر مؤمنانعلیه السلام مشحون از مواردی است که برای تأمین زندگی به کار رو می‏آورد. از حضرت نقل‏شده است که روزی گرسنگی شدیدی به من دست داد. در اطراف مدینه در جست وجوی کار بر آمدم. به زنی برخوردم که‏کلوخ برای گل کردن جمع کرده بود. قرار گذاشتم که در مقابل هر خشت، یک دانه خرما مزد بگیرم. شانزده عدد ساختم‏ تا آن که دستانم تاول زد؛ آن گاه شانزده دانه خرما گرفتم و به خدمت پیامبرصلّی الله علیه وآله وسلّم رسیدم و با من از آن خرما خورد (حکیمی، 1408: ج 5، 324). حضرت از مال و زحمت بازوی خود هزاربرده آزاد (کلینی، 1362: ج 5، 74)، و باغ های بسیاری احداث کرد. چاه های متعدّدی پدید آورد و به آب رساند و آنان را در راه خدا وقف کرد (طوسی، 1401: ج 9، 148؛ کلینی، 1362: ج 5، 75). هر گاه از جهاد فارغ می‏شد، برای ‏آموزش به مردم و داوری بین آن ها فرصت می‏یافت و آن گاه که فراغت می‏یافت، در باغ خود کار می‏کرد، در حالی که‏ ذاکر خدا بود (حکیمی، 1408: ج 5، 344). امام سجادعلیه السلام هر صبح برای طلب رزق از منزل بیرون می‏رفت. به او‏ گفته شد کجا می‏روی؟ فرمود: برای گرفتن صدقة خدا برای خانواده‏ام می‏روم؛ هر کس طلب مال حلال کند، به منزلة کسی است که خداوند به او صدقه داده است (حرّ عاملی، 1383: ج 12، 43؛ ر.ک: حسینی، 1380: 286301).
امام صادقعلیه السلام نقل می‏کند که محمّد بن منکدر می‏گفت‏: گمان نمی‏کردم از علی بن‏الحسینعلیهما السلام فرزندی برتر از اوبه جا بماند تا آن که روزی محمد بن علیعلیهما السلام را در اطراف مدینه در گرمای شدید دیدم که بر دو غلام خود تکیه کرده ‏است. با خود گفتم، سبحان‏اللَّه بزرگی از بزرگان قریش در این وقت و با این وضعیت در طلب دنیا و کسب مال است؛ او را موعظه خواهم داد. سلام کردم و او در حالی که عرق از سر و رویش می‏ریخت؛ پاسخ داد. گفتم خداوند خیرت ‏دهد. تو بزرگ قریش با این وضعیت در این موقع، اگر هم اکنون مرگت فرا رسد، چه می‏کنی و چه پاسخی در مقابل ‏خداوند خواهی داشت. فرمود: اگر مرگم در این حال رسد، در حال اطاعت و بندگی خدا هستم. خود و خانواده‏ام‏ را از تو و مردم بی‏نیاز می‏سازم. من می‏ترسم که مرگم فرا رسد و در حال معصیت باشم (کلینی، 1362: ج 5، 73 ـ 74).
امام صادقعلیه السلام به یاران سرمایه می‏داد تا با آن کار کنند و گاه در باغ با بیل راه آب را باز می‏کرد؛ در حالی که هوا به شدت گرم بود. و می‏فرمود: دوست دارم شخص برای کسب روزی‏ از حرارت خورشید به سختی بیفتد (همان، 76 ـ 77).
یکی از اصحاب امام کاظمعلیه السلام حضرت را در حال کار در زمین مشاهده کرد؛ به گونه‏ای که پاهایش غرق در عرق‏ بود. به اوگفت: غلامان و کارگران کجایند؟ (چرا خود را به زحمت انداخته‏ای؟) فرمود: ای علی! کسانی با دستانشان بر زمین کار کرده‏اند که از من و پدرم بهتر بوده‏اند. گفتم آنان کیانند. فرمود، رسول خداصلّی الله علیه وآله وسلّم امیرمؤمنان و پدرانمعلیهم‏السلام تمام آن ها با دستان خود کار می‏کردند و این از شیوة پیامبران و رسولان و اوصیا و صالحان است (همان: ج5، 75ـ 76). سلمان فارسی صحابی بزرگ پیامبر زمانی که فرماندار مدائن بود، با بافتن زنبیل و فروش آن زندگی خود را اداره می‏کرد و می‏فرمود: دوست ندارم جز از دسترنج خود بخورم (ابن‏ابی‏الحدید، 1404: ج 18، 35).
موارد پیشین و دیگر احادیث (رضایی، 1377: 27 ـ ) به صراحت بیان می‏دارد که اولیای دین با این که برای ‏آن ها امکان داشت یا برخورداری از کمک دیگران و تأمین مالی زندگی کار اقتصادی انجام ندهند، با این باور که کاراقتصادی امری مطلوب است، آن را انجام می‏دادند و این، نشانة مطلوبیت و ارزش ذاتی کار در نظام دینی است که توضیح بیش تری درباره اش خواهیم داد.

7. مطلوبیت و ارزش ذاتی کار اقتصادی‏

انجام کار بدنی سخت است و به صرف انرژی نیاز دارد. بدن با کار خسته می‏شود و برای رفع‏خستگی نیازمند استراحت و کسب انرژی دوباره است؛ از این رو گفته می‏شود کار برخلاف مطلوبیت است و آن چه برای انسان‏ مطلوبیت دارد، استراحت و فراغت و انجام تفریح است. آن چه انسان به طور طبیعی به آن روی می‏آورد، راحتی است و طبع‏ بشر از انجام کار دوری می‏کند. فقط زمانی به کار روی می‏آورد که کار درآمدزا باشد. از آن جا که درآمد، باعث توان خرید کالا و خدماتی می‏شود که برای انسان لذّت می‏آورد و او را از سختی و درد و رنج راحت می‏سازد، درآمد مطلوبیت‏ دارد. برای کسب درآمد راهی جز کار کردن نیست؛ بنابراین، کار، مورد توجّه انسان نیست؛ ولی به جهت درآمدزا بودن‏، انسان به آن رو می‏آورد. به طور معمول، این مطلب فرض اوّلیه در استخراج منحنی های عرضة نیروی کار است. منحنی‏ بی‏تفاوتی شخص بین مقدار درآمد و استراحت ترسیم می‏شود و چون مجموع استراحت و ساعات کار به‏ ساعات شبانه‏روز محدود است، تعیین ساعات استراحت به تعیین ساعات کار می انجامد. شاید غیرمطلوب بودن کار در ابتدا صحیح به نظر آید. برخی قائل هستند:
در اندیشة فلاسفة یونان قدیم و آثار افلاطون و ارسطو، کار فعّالیتی‏ از نوع پست و تحقیرآمیز تلقّیمی‏شد.
چون کار بدنی بر عهدة بردگان بود، از این رو به تداعی انجام دهندگان آن ‏فعّالیت پست به شمار می‏آمد. خوار شمردن کار در یونان باستان از این ناشی می‏شود که فعّالیت برای زنده ماندن یکی‏از وجوه مشترک حیوانات و انسان ها است. داشتن برده‏ها کار را از شرایط زندگی انسان آزاد حذف می‏کند. میل به ایجاد فاصله با زندگی حیوانی موجب شد که یونانیان قدیم،اهمیّت چندانی برای وسایل معیشت و به طور کلّی ثروت مادّی ‏قائل نشوند. آن ها در واقع جنبة مادّی زندگی را تحقیر می‏کردند و شأن را در زندگی سیاسی معنوی و اندیشمندانه‏ می‏پنداشتند. این نگاه به کار تا دوران جدید ادامه می‏یابد. در دید قدما انسان یک حیوان فکر کننده است و غایت ‏انسان در فعّالیت فکری است و در دوران جدید، انسان را حیوان کار کننده تصوّر می‏کردند که با کار کردن، سرنوشت و سعادت (رفاه) خود را به وجود می‏آورد. تولید ثروت های مادّی که برای قدما پست و تحقیرآمیز بود، از دیدگاه‏ متجدّدین خصلت مهمّ جامعة متمدّن است؛ البتّه با این که کار بدنی نزد قدما دون شأن تلقّی می‏شد، گاه در مواردی به‏شدّت آن را توصیه می‏کردند؛ زیرا مصلحان اجتماعی، نبود فعّالیت و بیکاری را منشأ فساد می‏شمردند؛ از این رو کاربدنی را برای کسانی که قادر به فعّالیت های فکری (سیاسی) نبودند، لازم می‏دانستند. تأکید کلیسای قرون وسطا برکار کردن، ناشی از این دوراندیشی اخلاقی بود؛ در این جا کار کردن به مفهوم بد در مقابل بدتر(بیکاری) است و هدف از به کار بردن تولید، افزایش ثروت های مادّی نیست؛ امّا در اندیشة مدرن، کار به خودی خودفضیلت به شمار می‏آید و ذاتاً فعّالیتی هدفمند در جهت ایجاد و تکاثر ثروت تلقّی می‏شود و آن از لحاظ اخلاقی‏مذموم نیست (غنی‏نژاد، 1376: 72 ـ 74).
از آن چه نقل شد، به دست می‏آید که به نظر نویسنده، تا دوران جدید، کار اقتصادی برای کسب درآمد و ثروت مطلوبیت‏ نداشت. فقط بهتر از بیکاری است که فسادآور بود؛ امّا در دوران جدید تکاثر ثروت مطلوبیت یافت و کار برای آن امر خوب تلقّی شد. آن چه در این کلمات دیده نمی‏شود، دیدگاه ملل شرقی، به ویژه دین اسلام دربارة کار وکسب ثروت است. گویا هر چه پیش از رنسانس در اروپا حاکم بوده، فرهنگ حاکم بر تمام جهان آن اعصار است و توجّه به کار اقتصادی فقط پس از رنسانس به عالمیان عرضه شد. قرون تاریک اروپا را قرون تاریک تمام عالم ‏به شمار می‏آورند و اروپایی نماینده جهان، و این خطایی بزرگ است و از عدم توجّه به فرهنگ اسلام و شرق دنیا نشان دارد.
افزون بر این، تغییر دید به کار را منشأ توسعة جهان غرب می‏دانند. ظهور آیین پروتستان به ویژه فرقة ‏کالوین زمینة تعریف رابطة جدید بین خداوند و انسان، و ساختن دنیا وظیفة انسان شد. این تکلیف الاهی برای ‏انسان، جامعة عقب افتاده را حرکت داد. کار عبادت شد و قبح و زشتی کسب ثروت از بین رفت. ماکس وبر، جامعه‏شناس شهیر آلمانی، در آثار خود به ویژه در کتاب مشهورش، اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‏داری این‏نظریه را مطرح ساخت. مسألة اصلی وبر، شکل خاص و جدید سرمایه‏داری غربی است. او عوامل گوناگونی همچون ‏رشد شهرسازی خود مختار و صنعتی شدن را علّت ظهور سرمایه‏داری می‏داند و روح سرمایه‏داری، زمینة رشد عوامل‏ پیشین را ایجاد می‏کرد. وبر، عنصر اصلی را فهم نوع خاصّی از باورهای مذهبی می‏داند. او با پژوهش‏های آماری خود نشان می‏دهد که در مناطقی از آلمان که گروه های مذهبی متفاوت به سر می‏بردند، پروتستان ها در وضعیت نامتعادلی ازثروت به سر می‏برند و مهم ترین موقعیت های اقتصادی را در اختیار دارند.
در دیدگاه لوتر فرد باید همواره در همان شغل و وضعیتی که خدا برایش مقرّر کرده است، باقی بماند؛ ولی در دیدگاه‏ کالوینیسم، سرنوشت بشر، یک بار برای همیشه تعیین شد، و شایستگی فرد هیچ تأثیری در تغییر آن ندارد. چنین اعتقادی،‏ احساس تنهایی درونی را در فرد تقویت می‏کند. فرد با روبه‏رو شدن با سرنوشت محتومش مجبور است به تنهایی این‏راه را بپیماید و آیین مذهبی و شعایر و کشیش کمک و وسیله نیل به رستگاری نیستند. جهان به منظور ستایش‏عظمت خدا وجود دارد و مسیحی رستگار، با عمل خود می‏تواند این عظمت را افزایش دهد. مؤمن برای یقین به‏آمرزش خود با سخت‏کوشی در حرفه، اعتماد به نفس می یابد و به رستگاری خود یقین می یابد. تبیین ‏فعّالیت شغلی دنیایی به صورت مناسب‏ترین وسیله تحصیل چنین یقینی وجه تفاوت کلیسای اصلاح شده با آیین‏لوتری است که زندگی مذهبی را به سوی عرفان و احساس گرایی می‏کشاند. وبر، با استناد به متون دینی نمایندگان‏ پروتستانتیسم تأکید فوق‏العاده آن را بر کسب ثروت مورد اشاره قرار می‏دهد. ثروت فقط در صورتی ناپسند است که درجهت دنیایی، تن آسایی و وسوسه‏های جسمانی باشد؛ امّا اگر فعّالیت شغلی فعّالانه تلاش برای افزایش عظمت خدا باشد، نه تنها مطلوب است، بلکه مانع اتلاف وقت می شود؛ از این رو نه فقط تحصیل ثروت که لازمة شغل است، توجیه‏ اخلاقی می یابد، بلکه کسب سود در قلمرو مشیت الاهی قرار می‏گیرد و کامیابی در شغل، نشانة آمرزش الاهی و بهشتی بودن فرد است. (مهدوی‏زادگان، 1378: 31 ـ 38).
ماکس وبر، در تحقیقات جامعه‏شناسی مربوط به ادیان، فقط فرقة پروتستانی را درایجاد نظام سرمایه‏داری توانا دید. او دربارة اسلام تحقیقات ناتمامی را انجام داد و در آن، علّت عدم پیدایی نظام‏سرمایه‏داری را در ممالک اسلامی، وجود مفاهیمی مثل قضا و قدر در متن دینی می‏داند و به نظر او، اسلام نیز مانند مذهب کاتولیک از زمینه‏سازی توسعه اقتصادی ناتوان است. دیدگاه وبر دربارة تمام مذاهب از جمله اسلام، نقد و بررسی و در دیار اسلام اززمان‏سیدجمال‏الدین اسدآبادی تا کنون نقدهایی بر آن گفته شده که ورود به آن خارج از حیطة این نوشته است (ر.ک‏: عنایت، 1353). آیا زمینه های تحقّق توسعة اقتصادی آن گونه است که وبر می‏گوید یا عوامل دیگری‏ هم هست که بدون آن امکان ندارد توسعه رخ دهد؟ در برخی نقدها بین عملکرد اسلام و مسلمانان تفاوت قائل ‏شده، و فرهنگ اسلامی را مضادّ توسعه ندانسته‏اند (رودنسون، 1358).
ما در این جا درصدد اثبات مطلوبیت کار ازدیدگاه اسلام هستیم. کار افزون بر این که به جهت ثروت زا بودن مورد رغبت است و از این جهت می‏تواند زمینة توسعه‏ را فراهم سازد، ارزش ذاتی نیز دارد و این مرتبة بالاتری است و شاید بتوان نظیر این فرهنگ را در برخی ملل خاور دور مشاهده کرد که بدون درخواست مزد هم گاه حاضر هستند اضافه کاری انجام دهند (نقی‏زاده، 1376: فصل اول؛ درّداری، 1373: بخش دوم). در متون دینی، مواردی نقل شده که به ما نشان می‏دهد فرهنگ دین، کار را ذاتاً ارزشمند می‏داند و طبعاً انسان مؤمن‏ علاقه‏مند به اجرای مطلوب دینی است. آن چه می‏توان از آن برای ارزش ذاتی کار بهره برد، عبارتند از:
1. کار اقتصادی در متون دینی عبادت و به مثابه جهاد در راه خدا شمرده شده است (صدوق، 1383: 366؛ عاملی، 1383: ج12، 11). امام صادق‏علیه السلام از یاران خود دربارة وضعیت معیشت فردی پرسید گفتند: به ‏عبادت می‏پردازد و معاش او را برادرش تأمین می‏کند. فرمود: «واللَّه الذی یقوته اشدّ عبادة منه» (کلینی،1362: ج5، 78). سوگند بهخدا! آن که معاش او را تأمین می‏کند، عبادت برتر را انجام می‏دهد. در این زمینه ‏روایات بسیاریاست.
2. خداوند، عمران و آبادی زمین را از بشر خواسته است؛ بنابراین، عمران و آبادی مطلوب خداوند متعالی است: «هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها» (هود (11): 61). او شما را از زمین پدید آورد و در آن شما رااستقرار داد [و عمران آن را خواستار شد]. «هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها وَکُلُوا مِن رِزْقِهِ وَإِلَیْهِ‏النُّشُورُ» (ملک (67): 15). او است کسی که زمین را برای شما رام کرد؛ پس در فراخنای آن رهسپارشوید و از روزی «خدا» بخورید و رستاخیز به سوی او است.
3. خداوند کار و تلاش اقتصادی را طلب فضل الاهی می‏نامد و مؤمنان را پس از انجام عبادت به آن فرا می‏خواند: «وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُوا فَضْلاً مِن رَبِّکُمْ» (اسراء (17): 12)، و نشانة روز را روشنی بخش کردیم ‏تا «درآن» فضلی از پروردگارتان بجویید. «فَإِذَا قُضِیَتِ الصلوة فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ» (جمعه‏(62): 10) و چون نماز گزارده شد، در «روی» زمین پراکنده، و فضل خدا را جویا شوید.
ابتغای فضل‏ الاهی همان کار اقتصادی است که پس از انجام عبادتی مثل نماز جمعه باید به آن پرداخت. کار نباید مزاحم اوقات ‏عبادت شود: «فَاذا نُودِیَ للصلوةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی‏ ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ» (همان‏: 9)؛ ولی پس از انجام ‏عبادت، کار نه تنها ناپسند نیست، بلکه طلب فضل و رحمت الاهی قلمداد می‏شود. در توضیح آیه، امام صادق‏علیه السلام فرمود من دربارة حاجتی که خداوند آن را کفایت کرده است، حرکت می‏کنم و فقط قصدم این است که خداوند مرا در حال طلب حلال مشاهده‏ کند. آیا کلام خدا را نشنیده‏ای که فرمود: «فاذا قضیت الصلوة فانتشروا فی‏الارض و ابتغوا من فضل‏اللَّه» (طبرسی، 1412: ج10، 289).
4. در برخی روایات آمده است که امامان علیهم‏السلام کار اقتصادی را فقط به جهت امتثال امر الاهی نه کسب سودانجام می‏دادند. افزون بر روایت پیشین، از امام صادق‏علیه السلام نقلشده که فرمود:
انی لاعمل فی بعض ضیاعی حتی اعرق ‏و انّ لی من یکفینی لیعلم اللَّه عزوجل انی اطلب الحلال (کلینی، 1362: 5/ 77)
من در زمین زراعتی کارمی‏کنم تا عرق کنم با این که افرادی هستند که به جای من کار کنند. هدف من این است که خداوند مرا در حال کسب‏روزی حلال مشاهده کند.
در حدیث دیگری نقل شده است که امام صادق‏علیه السلام هزار و هفتصد دینار به یکی از یاران خود به نام عذافر داد وفرمود:
اتجر بها ثم قال‏: أما إنّه لیس لی رغبة فی ربحها و ان کان الربح مرغوباً فیه و لکنی أحببت ان یرانی اللَّه‏عزوجل متعرضاً لفوائده (همان: 5/ 73).
با این اموال تجارت کن؛ سپس فرمود: همانا من‏رغبتی به سود تجارت ندارم. هر چند سود انگیزه و مورد رغبت است، علاقه مندم خداوند مرا در معرض کسب ‏منافع آن مشاهده کند.
عذافر در تجارت صد دینار سود برد. حضرت خوشحال شد و فرمود سود را به سرمایه بیفزا.
5. در کلام اولیای دین ترک تلاش و کار عامل بی‏خردی و بی‏اعتباری و تبعیت از دستور شیطان قلمداد شده است. معاذ بن کثیر از یاران امام صادق‏علیه السلام پارچه‏فروش بود. به حضرت گفت: تصمیم دارم بازار را ترک کنم؛ زیرا به اندازة ‏کافی مال دارم. امام فرمود: با این عمل بی‏اعتبار می‏شوی (همان، 148). در حدیث دیگر آمده است که‏حضرت به معاذ گفت‏: توان تجارت را از دست داده‏ای یا به آن بی‏رغبت شده‏ای؟ معاذ گفت‏: منتظربرقراری دولت شما هستم (در زمان قتل ولید بن عبدالملک) و مال فراوانی دارم و بدهکار کسی هم نیستم و گمان نمی‏کنم تا وقت مرگم هم صرف شود. حضرت فرمود:
لا تترکها فإن ترکها مذهبةللعقل اسع علی عیالک و ایاک ان‏یکون هم السعاة علیک.
تجارت را رها نکن که زمینة نابودی خرد است. برای خانواده‏ات بکوش و آنان را برخود با این عمل تحریک مکن (همان).

8. اهداف، انگیزه‏ها و آثار کار

انسان در فعّالیت و تلاش اقتصادی اهداف گوناگونی می‏تواند در نظر داشته باشد. انگیزة فرد ممکن است فردی یا اجتماعی باشد؛ مالی یا غیرمالی باشد. انگیزه ممکن است از روی طبع و سرشت انسانی ابتدا در ذهن و فکر انسان‏شکل بگیرد یا به جهت پذیرش اعتقاد یا هدف خاصّی انگیزه ایجاد شود. آثار کار گاه امری مقصود است و گاه اثر به‏صورت قهری بر کار مترتّب می‏شود. از لابه لای متون دینی، آن چه را به صورت هدف، انگیزه و اثر کار است، مطرح می کنیم. اهداف و آثار، یا دنیایی یا آخرتی و در دنیا، یا فردی یا اجتماعی است.

1-8. اهداف و آثار دنیایی فردی‏

أ. کسب درآمد و تأمین معیشت زندگی خود و خانواده‏: شاید نخستین انگیزه هر شخصی در انجام کار این است که‏به واسطة کار، نیازهای خود را تأمین کند. انسان، نیازمند آفریده شده است و برای غذا، پوشاک، مسکن، باید از طبیعت‏ بهره ‏گیرد. محصول طبیعت اغلب آمادة مصرف نیست؛ گرچه برخی محصولات این گونه هستند. در متون دینی، هرگاه کسی به همین قصد سراغ کار رود تا نیاز خود را برطرف سازد، کار او عبادت شمرده شده و طبق دیدگاه فقهی، کار برای تأمین معاش واجب است و انسانی که در راه کسب درآمد برای تأمین زندگی سختی می‏بیند، خداوند به او ثواب ‏می‏دهد و پیامبر گرامی اسلام بر چنین دستی بوسه می‏زند. از امام صادق‏علیه السلام نقل شده که وقتی پیامبرصلّی الله علیه وآله وسلّم از جنگ‏تبوک مراجعت کرد، سعد انصاری به استقبال وی آمد. حضرت با او مصافحه کرد، دست او را زبر و خشن دید. فرمود: چه صدمه‏ای و آسیبی به دستت رسیده است؟ گفت‏: با طناب و بیل کار و درآمد آن را صرف‏معاش خانواده‏ام می کنم. حضرت دست او را بوسید و فرمود:
هذه ید لاتمسّها النار.
این دستی است که آتش‏جهنّم به آن نمی‏رسد (جزری، 1370: ج 2، 337).
کسب درآمد فقط برای تأمین ضروریات زندگی نیست‏؛ بلکه شخص می‏تواند برای تأمین وسایل رفاهی خود و خانواده کار کند. پیامبرصلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود:
از سعادت های مسلمان، داشتن‏ منزلی گشاده، همسایة صالح و وسیلة سواری مناسب است. (حرّعاملی، 1383: ج 3، 558)،
و امام صادق‏علیه السلام ‏فرمود:
هرچه برای خرید عطر بپردازی، اسراف نیست و مخارج مربوط به عطر پیامبر اکرم‏صلّی الله علیه وآله وسلّم بیش از مخارج ‏خوراکی او بود (کلینی، 1362: ج 6، 512؛ طبرسی، 1393: 41).
در این زمینه روایات بسیاری وارد شده و مؤمنان را به لباس زیبا، غذای مناسب، مرکب راهوار، خانة راحت، انگشترهای عقیق، فیروزه... و غیر آن‏ترغیب کرده و همه دلالت دارد که تأمین موارد پیشین از اهداف کسب درآمد است.
ب. عزّت و شخصیت یافتن‏: یکی از آثار کار، عزّت یافتن فرد است. شخص با کار کردن نیاز خود را برطرف‏ ساخته، نیازمند کار دیگران نمی شود؛ از دیگران درخواست نمی‏کند و هزینة او بر عهدة دیگری نیست. امام‏ صادق‏علیه السلام ‏به یکی از یاران خود که دیر به بازار رفته بود فرمود: اُغدُ إلی عزِّک.
پگاه صبح در پی عزّت خود [= کار و کسب] برو (عاملی، 1383: ج 12، 3، ر.ک‏: ج4، 10، 5). پیامبر گرامی فرمود:
اگرکسی هیزم جمع‏ آورد و بر دوش بگیرد، آن را بفروشد و نیاز خود را برطرف سازد از درخواست از دیگران بهتر است‏(همان، ج 6، 310). مؤمن نباید چشم امید به بیت‏المال داشته باشد. باید با کار و تلاش، شخصیت خود را حفظ کند. درخواست کمک از بیت‏المال هم، عزّت و شخصیت فرد را از بین می‏برد. یکی از یاران پیامبر که در سختی‏ به سر می‏برد، نزد حضرت رفت تا کمک بخواهد. پیامبر وقتی او را دید، فرمود:
هر کسی از ما چیزی درخواست کند، به او می‏دهیم؛ ولی اگر به دنبال ثروت برود، خدا او را بی‏نیاز می‏کند. مرد برگشت تا سه بار نزد حضرت رفت و همان‏ سخنان را شنید؛ سپس کلنگی عاریه کرد و از کوه مقداری هیزم آورد و به مقداری آرد فروخت و ادامه داد تا اموالی‏فراهم ساخت. جریان را به پیامبر گفت فرمود: به تو گفتم اگر کسی درخواست کند به او عطا می‏کنیم؛ ولی اگر به‏دنبال ثروت رود، خداوند او را بی‏نیاز می‏سازد (کلینی، 1362: ج 2، 139).
ج. رشد عقلانی‏: کار، وسیلة تجربه آموختن انسان است و بر رشد عقلانی و اجتماعی او افزوده می‏شود. امام‏صادق‏علیه السلام فرمود:
ترک التجارة ینقص العقل (همان: ج5، 148)، رها کردن تجارت، عقل را کاهش‏ می‏دهد.
التجارة تزید فی العقل (همان)، تجارت عقل را رشد می‏دهد.
این روایات گرچه دربارة تجارت آمده است، به آن اختصاص ندارد. اصولاً تفکّرات انسان در جریان کار و عمل شکل می‏گیرد و بر حسب‏ آن چه انجام داده، دربارة آینده تفکّر می‏کند. اگر انسان از محیط عمل جدا شود، مسائل جدید برای او رخ نمی‏دهد ونمی‏تواند زمینة رشد علم را فراهم کند. با کار و تلاش، انسان در تعامل با طبیعت قرار می‏گیرد؛ قوانین آن را درک می‏کند ورمزهای آن را کشف می‏کند. این تعامل باعث رشد عقلانی بشر می‏شود.
د. کسب آرامش روحی‏: انسان با کسب درآمد از نظر روحی آرامش می‏یابد و فرد نیازمند از نظر روحی در اضطراب و نگران است. پیامبرصلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود:
انسان هر گاه نیازمندی های خود را تأمین کرد، آرام می‏گیرد (همان: 89).
امام ‏رضاعلیه السلام فرمود:
انسان آن‏گاه که مواد خوراکی سالانه اش را تأمین کرد، آرامش می‏یابد (همان).
ه. سلامت جسم‏: از آثار کار، برخورداری شخص از سلامت و نشاط جسمی است. بیکاری و عاطل بودن، باعث ‏استراحت بیش از حدّ و پدید آمدن روحیة خمودی و یأس و افسردگی در شخص می‏شود. با کار، اعضای انسان توان ‏خود را بروز می‏دهد. امیر مؤمنان‏ علیه السلام فرمود:
من یعمل یزدد قوة، (حکیمی، 1408: ج 5، 291 ـ 292)، هر کس کار کند، توان او افزوده می‏شود.
من یقصّر فی العمل، یزدد فترةً (همان)، هر که در عمل کوتاهی‏ کند، سستی و ناتوانی او افزوده می‏شود.
امام صادق‏علیه السلام به فضل فرمود:
اگر تمام نیازهای مردم تأمین شده بود، از زندگی لذّت نمی‏بردند. اگر انسانی مدّتی ساکن مکانی شود و همة نیازهای او فراهم باشد، از بی‏کاری خسته می‏شود ومایل است خود را مشغول کند. (مجلسی، 1374: ج 3، 87).
و. ارزش ذاتی کار: در بحث مطلوبیت کار گذشت که از جمله انگیزه‏های کار برای افراد مطلوبیت داشتن ذات ‏کار است.

2-8. اهداف و آثار دنیایی، اجتماعی‏

کار اقتصادی، آثار خاصّی برای اجتماع دارد؛ از جمله‏:
أ. تأمین نیازهای اساسی اجتماع‏: افراد با کار می‏توانند نیازهای افراد جامعه را برطرف سازند. فرد نمی‏تواند تمام نیازهای خود را برطرف سازد؛ بنابراین هرکس با انجام کار خاصّی می‏تواند نیاز مردم را برطرف سازد و درمجموع، نیازهای تمام افراد تأمین شود (عاملی، 1386: ج 13، 244).
ب. رفع فقر و تأمین اجتماعی نیازمندان‏: با کار و تلاش، فقر اجتماعی از بین می‏رود و فردبا کسب درآمد می‏تواند به دیگران کمک کند. مسؤولیت اجتماعی، شخص را به کار فرامی‏خواند؛ حتّی اگر به درآمد آن نیاز نداشته باشد. فرد باید در بُعد اجتماعی فرد مفید و مؤثّری باشد. در روایات بسیاری آمده است که حضرت امیرمؤمنان با کار خود باغ‏ احداث، وچاه و قنات حفر می‏کرد و آنان را برای مردم و کمک به نیازمندان وقف می‏کرد یا آن که بردگان بسیاری را با کار و درآمد آن رها ساخت. (کلینی، 1362: ج 5، 74 ـ 75؛ طوسی، 1401: ج9،148).
روایات متعدّدی دربارة حقوق مؤمن بر مؤمن رسیده است. امام صادق‏علیه السلام فرمود:
مسلمان برادر مسلمان است. حق‏ّ مسلمان بر برادر مسلمانش آن است که سیر نشود و برادرش گرسنه بماند؛ سیراب نشود و برادرش تشنه باشد، و ازپوشاک بهره‏مند نباشد و برادرش بی‏بهره بماند (کلینی، 1363: ج 5، 72).
مؤمن که در اجتماع زندگی می‏کند، باید حقوق دیگر افراد را به‏جا آورد و از جملة این حقوق آن است که در امور مالی به او مواسات داشته باشد و در استفاده از امکانات مالی او را دریابد.
ج. گسترش اخلاق اجتماعی و کاهش مفاسد اجتماعی‏: یکی از انگیزه‏های مهم برای کسب درآمد، توانایی شخص در کمک به دوستان و دعوت از آن ها و ارتباط با بستگان و همسایگان است؛ هر چند آن ها نیازمند و فقیر نباشند. اگر شخصی‏توان مالی نداشته باشد، برای او امکان پذیرایی از دوستان نیست و نمی‏تواند با بذل هدیه بین آنان که اختلاف دارند، دوستی برقرار کند و نمی تواند از درآمد در جهت گسترش اخلاق اجتماعی بهره ببرد.
از سوی دیگر، بیکاری منشأ بحران اخلاقی فرد و اجتماع است. زمینة تمایل به فساد در فرد بیکار فراهم است. نفس‏آدمی اگر مشغول کاری نشود، انسان را به خودش مشغول می‏کند
و در پی افکار و خیالات باطل می‏برد. امروزه درجوامع انسانی، پدیدة اشتغال فقط از بُعد اقتصادی مورد توجّه نیست؛ بلکه بحران بیکاری زمینة مفاسد گوناگون ‏اجتماعی از قبیل اعتیاد، سرقت، اعمال ضدّاخلاقی و تعرّض به زنان، قمار و استفاده از نوشابه‏های الکلی است؛ بنابراین از آثار کار و انگیزة روی آوردن به کار، حفظ و سلامت روح انسانی و گسترش اخلاق در اجتماع است. بخش‏ مهمّی از درآمدهای خانواده‏ها صرف پر کردن ساعت فراغت فرزندان می‏شود. از امیرالمؤمنین‏علیه السلام نقل شده است که ‏فرمود:
سستی و تنبلی، کلید غم و بدبختی است و ناتوانی و تنبلی همراه نیازمندی و فقر است و ثمرة آن‏ نابودی و بدبختی است. آن که طلب و تلاش نکند، چیزی نمی‏یابد و به فساد کشانده می‏شود (ولایی، 1378: ج2، 63).
د. افزایش توان اقتصادی جامعه‏: هر گاه بخش های اساسی مردم به کار اشتغال داشته باشند، اقتصاد جامعه رشدخواهد داشت. تولید و درآمد ملّی افرایش می‏یابد. درآمد دولت به جهت مالیات ها فزونی یافته و امکان ارائة خدمات‏عمومی به مردم فراهم می‏شود. نیروی کار همراه با سرمایه، تولید جامعه را رقم می‏زند. هر گاه نیروی کار بیکار باشد، سرمایه بالقوّه یا بالفعل هم معطّل می‏ماند و توان اقتصادی جامعه ضعیف می‏شود. افزایش توان اقتصادی جامعه، ‏بدون شک از آثار کار شمرده می شود و انگیزة مناسبی برای مسلمان در روی آوردن به کار است؛ به همین جهت هرگاه جامعه به‏کاری نیاز داشت، شخص باید این گونه «واجبات نظامیه» را انجام دهد و از تلاش خود در این زمینه خودداری ‏نکند که گاه تلاش در انجام مشاغل مورد نیاز جامعه واجب می‏شود (صدر: 108). امروز جایگاه نیروی انسانی‏و سرمایة انسانی در رشد و توسعة اقتصادی از مباحث مهم و کلیدی اقتصاد کلان و توسعه است. یکی از انگیزه‏های ‏اصلی شخص، رشد اقتصادی است و تقویت این انگیزه میان نیروی کار، آثار پربرکتی دارد. فرد از توجّه به خود خارج‏شود و حتّی اگر به مال احتیاج ندارد، برای اعتلای جامعه بکوشد. در دیدگاه دینی، انسان نه‏تنها در کار خود باید به‏فکر دیگر انسان ها و جامعه باشد، بلکه اگر از ثمرة کار او دیگر موجودات هم استفاده کنند، در نزد خداوند مطلوب ‏است و برای او پاداش آخرتی خواهند نوشت. کمک به عمران و حیات طبیعت و محیط زیست ارزش والایی‏ دارد. از پیامبر اکرم‏صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل شده که فرمود:
ما من مسلم یغرس غرساً أو یزرع زرعاً فیأکل منه انسان أو طیر أو بهیمة الاّ کانت له به صدقة (نوری، 1407: ج 13، 460).
مسلمانی که نهالی بکارد یا زراعتی به‏عمل آرد و ازآن انسان، پرنده، چارپا استفاده کند، در نامة اعمال او ثواب صدقه نوشته می‏شود.
در یک حدیث بی‏نظیر از پیامبر اسلام، مطلبی نقل شده که بر جایگاه والای آبادی و عمران و حفظ محیط زیست دلالت دارد. حتّی اگر از ثمرة کار انسان، کسی بهره نبرد و حیوانی هم استفاده نکند، زمین آباد می‏شود. همین‏امر انگیزة بسیار خوبی برای مؤمن است که از کار دستنکشد. فرمود:
ان قامت ‏الساعة و فی ایدیکم الفسیلة،فان‏استطاع ان لاتقوم الساعة حتی یغرسها فلیغرسها» (همان: 460).
هرگاه نهال خرما جهت‏کاشتن در دستتان بود و قیامت برپا شد، اگر قادر بر کاشت آن تا وقوع قیامت بودید، آن را بکارید. آبادی و عمران زمین برای انسان مطلوبیت دارد، گرچه کسی از آن بهره نبرد (ر.ک‏‏: القرضاوی، 1417: 149 ـ 158).

3ـ 8 . اهداف، انگیزه‏ها و آثار آخرتی کار اقتصادی‏

اعتقاد دینی، عامل بسیار مهم در ایجاد انگیزه است و چنان چه در کلام اولیای دینی، آثاری برای عملی خاص عنوان‏ شده باشد، مؤمن به جهت باورهای خود در جهت کسب آن می کوشد و فعّالیت خود را در همان سو قرار می‏دهد. انسان های معتقد به عالم ماورا، کارهای بسیاری را برای نتایج آخرتی انجام می‏دهند. از بذل جان جهادگران تا صرف‏مال دارایان در طول تاریخ، بسیار دیده شده است. هم‏اکنون مکان های وقف شده به وسیلة نیکمردان و نیک زنان در جهان‏ به حدّی است که نهادهای گوناگون در سرپرستی صحیح آن می کوشند. مطلب پیشین روشن است و ما در این‏قسمت آن چه را در متون دینی به صورت هدف یا اثر کار در آخرت مطرح شده می‏آوریم تا نشان دهیم کار اقتصادی چگونه‏ حلقة واسط بین دنیا و آخرت می‏شود و شخص با کار اقتصادی بهشت عدن را به چنگ می‏آورد و رضوان الاهی را نصیب می‏شود.

أ. بخشش گناهان‏

کار اقتصادی، شخص را از آمرزش الاهی بهره‏مند می کند. پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
من بات کالاً من طلب الحلال ‏بات مغفوراًله (کلینی، 1362: ج 5، 78).
آن که در راه کسب حلال زندگی او می‏گذرد، مورد مغفرت الاهی‏ است.
إنّ من‏الذنوب ذنوباً لایکفّرها صلاة و لاصدقة قیل یا رسول‏اللَّه. فما یکفّرها. قال‏: الهموم فی طلب‏المعیشة. (النوری، 1407: ج 13، 13).
برخی از گناهان با نماز و صدقه پاک و جبران‏نمی‏شود. یاران گفتند چه چیز آن‏را پاک می‏کند؟ فرمود: تلاش در کسب روزی.

ب. حفظ و یاری دین فرد

انسان اگر بخواهد دیندار واقعی باشد و بتواند در معنویت پیشرفت کند نمی‏تواند از نعمت های دنیا و نیازهای دنیایی ‏چشم‏ بپوشد. مؤمن به دنبال خیر دنیا و آخرت است: «آتنا فی‏الدنیا حسنة و فی‏الآخرة حسنة» (بقره (2):197) و خیر دنیا همان برخورداری از معیشت است. (کلینی، 1362: ج5، 71). از پیامبر گرامی نقل شده است که‏خداوندا! در نان برکت ده و بین ما و نان جدایی مینداز. اگر نان نداشتیم، توان نماز و روزه و انجام واجبات الاهی را نداشتیم (همان: 73).

نتیجه‏گیری‏

از آن چه ذکر شد، امور ذیل استفاده می‏شود:
1. کار در نگاه دین، در گسترة هستی جاری است و شخص با کار با مجموعة عالم هستی و خالق آن هماهنگ می شود.
2. هر نوع کار حلال مطلوب است؛ گرچه برخی از کارها و فعّالیت های اقتصادی به جهت اهمیّت آن در متون دینی مورد ترغیب بیشتر قرار گرفته است.
3. اولیای الاهی به انواع کارها مثل کارگری، خیاطی، زره‏بافی، صنعتگری، تجارت، کشاورزی، می‏پرداختند و کار را فضیلت انسانی وعبادت الاهی می‏دانستند.
4. اعتقادات اسلامی، ترغیب‏کنندة فعّالیت اقتصادی است و چون دنیا مزرعه آخرت و از بهترین اعمال صالح، کسب درآمد حلال است، با کار آخرت شخص و ارزش انسانی او تضمین می‏شود.
5. اخلاقیات دینی هیچ گونه تنافی با تلاش اقتصادی ندارد و عواملی همچون زهد و قناعت مصرف را متعادل می‏کند، نه آن که به تولید ضربه بزند؛ از این رو، این امور در جوامع در حال توسعه باعث افزایش پس‏انداز و افزایش سرمایه جهت تولید بیش تر می شود.
6. انجام بسیاری از فضایل اخلاقی مثل سخاوت، دستگیری از فقیران، صلة رحم، وقف، کمک به همنوع، نیازمند کسب درآمد بیش ازحدّ نیاز و صرف آن در موارد پیشین است. بدون کار نمی‏توان به فضایل اخلاقی دست یافت.
7. کار اقتصادی به علل گوناگون مورد رغبت مسلمان است. تأمین معاش، رفع احتیاج اجتماع، عزّت نفس، رشد عقلانی، سلامت‏جسم، زدودن چهرة زشت فقر، گسترش اخلاق و نابودی مفاسد اجتماعی، حفظ دین و کسب ثواب آخرتی به همراه مطلوبیت کار، مؤمن رابه کار ترغیب می‏کند.
8. گسترش فرهنگ دینی دربارة کار زمینة تلاش همه‏جانبة افراد برای رشد اقتصادی را فراهم می‏کند و افراد توجّه جدّی به نفس کاردارند تا نوع آن؛ بنابراین خواهند کوشید بیکاری را به هر صورت از خود دور سازند و هر کار حلالی را عزیز داشته، به بیکاری ترجیح‏ دهند.
9. حاکمیت فرهنگ دینی، اثر مثبت بر بهره‏وری نیروی کار و کاهش هزینه‏های اضافی مثل اسراف منابع، و اتلاف وقت دارد و روابط انسانی در بازار کار را بهبود می‏بخشد (رضایی، 1377: 2226).
10. کار اقتصادی پیوند دنیا و آخرت است و با آن می‏توان حسنه در دنیا و آخرت را کسب کرد.

منابع‏ و مأخذ

1. قرآن مجید.

أ. فارسی‏:

1. امام‏خمینی، سیدروح‏اللَّه: چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‏خمینی، 1372 ش.
2. : صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‏خمینی، 1379ش.
3. حسینی، سیدرضا: سیرة اقتصادی امام ‏علی‏علیه السلام، دانشنامه امام علی‏علیه السلام، ج7، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة ‏اسلامی، 1380 ش.
4. درّداری، ن. مدیریت ژاپنی، تهران، مؤسّسة خدمات فرهنگی رسا، 1373 ش.
5. رضایی، مجید: عرضه نیروی کار بر مبنای اصول حاکم بر بازار کار اسلامی (پایان‏نامه) قم، دانشگاه مفید، 1377ش.
6. : زهد و قناعت در منظر و سیرة امیرمؤمنان‏علیه السلام، دانشنامه امام علیعلیه السلام، ج 7، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‏اسلامی، 1380 ش.
7. رودنسون، ماکسیم: اسلام و سرمایه‏داری، محسن ثلاثی، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1358 ش.
8. عنایت، حمید: دین و دنیا آمده در: «جهانی از خود بیگانه»، تهران، فرمند، 1353ش.
9. غنی‏نژاد اهری، موسی: مقدمه‏ای بر معرفت‏شناسی علم اقتصاد، تهران، مؤسّسة عالی پژوهش در برنامه‏ریزی و توسعه، 1376 ش.
10. مطهری، مرتضی: انسان و سرنوشت، قم، انتشارات صدرا، 1345 ش.
11. : بیست گفتار، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1359 ش.
12. : حق و باطل، قم، انتشارات صدرا، 1365ش.
13. : سیری در نهج‏البلاغه، قم، انتشارات صدرا، 1354 ش.
: قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفة تاریخ، انتشارات اسلامی، 1361 ش.
2. مهدوی‏زادگان، داوود: اسلام و سنّت وبری، قم، مؤسسه فرهنگی طه، 1378ش.
3. ولایی، عیسی: کار در منابع اسلامی، تهران، مؤسسه کار و تأمین اجتماعی، 1378ش.
4. وبر، ماکس: اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‏داری، عبدالکریم، رشیدیان، پریسا منوچهری کاشانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1373ش.

ب. عربی‏

1. ابن‏ابی‏الحدید: شرح نهج‏البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، قم، منشورات مکتبة آیةاللَّه العظمی المرعشی‏النجفی، 1404 ق.
2. الجزری، ابوالحسن علی بن محمد بن‏الاثیر: اسدالغابة فی معرفة الصحابه، دارالشعب، 1970 م.
3. الحرّالعاملی، محمدبن‏الحسن: وسائل‏الشیعة الی تحصیل مسائل‏الشریعه، 20 جلد، تهران، مکتبةالاسلامیة، 1383ق.
4. الحکیمی، محمدرضا، محمد، علی: الحیاة، تهران، نشر الثقافةالإسلامیة، 1408 ق.
5. الرضی، ابوالحسن: نهج‏البلاغة، «صبحی الصالح»، قم، انتشارات هجرت، 1395 ق.
6. الصدر، السیدمحمدباقر: الاسلام یقودالحیاة، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.
7. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی: التوحید، تصحیح هاشم الحسینی الطهرانی، تهران، مکتبة الصدوق، 1398 ق.
8. : معانی‏الأخبار، تصحیح علی‏اکبر الغفاری، قم، انتشارات اسلامی، 1361ش.
9. الطباطبائی، السیدمحمدحسین: الرسائل التوحیدیه، قم، مؤسسةالنشرالاسلامی، 1417 ق.
10. الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن: مجمع‏البیان فی تفسیرالقرآن، تصحیح هاشم الرسولی المحلاتی، قم، مکتبة آیةاللَّه العظمی النجفی المرعشی، 1412ق.
11. الطبرسی، ابونصر الحسن بن الفضل: مکارم‏الاخلاق، بیروت، دارصعب، 1401 ق.
12. القرضاوی، یوسف: دورالقیم و الاخلاق فی الاقتصادالاسلامی، بیروت، مؤسسةالرسالة، 1417 ق.
13. الکلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب: الکافی، تصحیح علی‏اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1362 ش.
14. المجلسی، محمدباقر: بحارالانوار، تهران، مکتبةالاسلامیة، 1374 ش.
15. المفید، محمدبن محمد بن النعمان: کتاب الأمالی، قم، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، 1403 ق.
16. النوری، میرزا حسین، مستدرک‏الوسایل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسة آل‏البیت‏علیهم‏السلام لاحیاءالتراث، 1407ق.
17. الهندی، علی‏المتقی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، مؤسسةالرسالة، 1409 ق.

پی نوشت :

* عضو هیئت علمی دانشگاه مفید.

مقالات مشابه

مباني و مولفه هاي كار و كارآفريني در قرآن و روايات

نام نشریهمشكوة

نام نویسندهمهدی امیری, زهره امیری

انگیزه در کار از منظر آیات و روایات

نام نشریهفصلنامه بینات

نام نویسندهبهزاد مرتضائی

جلوه کار شایسته در آیات قرآن کریم

نام نشریهقرآنی کوثر

نام نویسندهطیبه بلوردی, زهیر مصطفی بلوردی

کار و كارگري در قرآن

نام نویسندهخلیل پورمنصوری

بنّايى

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدحیدر علاوی

خودشناسى درون مايه وجدان كارى

نام نشریهفصلنامه معرفت

نام نویسندهعلی‌اکبر بخشی